ثمره عشقمون نیکا ثمره عشقمون نیکا ، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
ثمره عشقمون نویان ثمره عشقمون نویان ، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره
پیمان عشقمونپیمان عشقمون، تا این لحظه: 15 سال و 13 روز سن داره

نیکا و نویان جوجه های نارنجی ما

نیکا 43(8ماهگی)

                               8 ماهگیت مبارک نفس دونه           روزگیت مبارک     قند عسلمون امروز 8 ماهت تموم شد و وارد 9 ماهگی شدی روزها به سرعت داره میگذره و تو عشق مامان به سرعت داری بزرگ میشی و باورش برای ما سخت است که داریم پیر میشیم قربونت برم نیکا جونم با چشم کاملا میشه بزرگتر شدنت رو احساس کرد ورجه وورجه هات بیشتر شده خداروشکر هنوز غذارو دوست داری ...
21 اسفند 1390

نیکا42

سلام سلام صد تا سلام با این همه غیبت معذرت خاله های گلم تو این مدتی که نبودیم خیلی گرفتار بودیم تقریبا از 2 هفته پیش شروع به خونه تکونی کردیم یهروز اومدن مبلهارو شستن یه روز    فرشهارو با پرده هارو دادیم واسه شستشو و از همه بدتر اومدن کارگر بود خیلی خسته شدم چون همش دنبالش راه میرفتم نیکا هم با روروئکش دنبال جارو برقی ذوق میکرد و راه میرفت دختر گلم تا الان 3 بار دایی جون موهاتو کوتاه کردن اما این دفعه بردمت آرایشگاه ومثل یه خانم نشستی و موهاتو کوتاه کردن .اینقدر خوشمل شده بودی گلم مبارکت باشه هفته پیش هم با کوچولوی قشنگمون رفتیم واسه اولین خرید عیدش لباس خریدیدم نیکا جون هم با م...
7 اسفند 1390

نیکا40(7 ماهگی)

                                               ٧ ماهگیت مبارک نباتم     213 روز از به دنیا اومدن فرشته کوچکم نیکا گذشت دختر گلم نیکا تمام زندگی ما با وجود تو عطر دیگه ای گرفته هر چی در وصفت بنویسم بازم کمه اینقدر من و بابا رو عاشق خودت کردی که از خودمون غافل شدیم عزیز دلم امیدوارم همین طور که ما عاشقانه دوستت داریم وقتی بزرگ شدی  محبت های بزرگتر هارو فرا...
20 بهمن 1390

نیکا 39(مسافرت برفی)

روز 5 شنبه ساعت 10 در حالی که من و نیکا جونی تازه از خواب ناز بیدار شدیم بابا جونی زنگ زدن که اگه میخوای بری ولایتتون زود حاضر بشین همراه دایی جون بریم ولایت منم که از خدا خواسته وقتی اسم شهر و دیار و خانواده میاد انرزی بس زیاد میگیرم و گویا معجزه میشه که در عرض 3 ساعت اماده میشم هم ظرفهای دیشب رو میشورم لباسهای چرک میره داخل ماشین و روی شوفاز خشک و اتو میشه نیکا ناهارشو میخوره ولباسها جمع میشن و امادههههههههههههههههههههه ساعت 1 بابا و دایی اومدن و ما حاضر بودیم و راه افتادیم و به کسی هم نگفتیم ساعت 5 رسیدیم و به مامانی زنگ زدم گفتم شاید شب راه بیافتیم که اول گفت وای پس پاشم شامممممم بزارم؟؟ امان از دست این مادرها ه...
10 بهمن 1390

نیکا 38

سلام سلام صد تا سلام ببخشید که دیر اومدیم اخه 20 روزی بود که مهمون داشتیم و سرمون شلوغ بود 5 شنبه ظهر مامانی و بابایی نیکا رفتن تهران و با کلی ناراحتی از گل دخترم جدا شدن و کلی شرط و  شروط که عید حتما باید بیاین ما هم گفتیم تا قسمت چی باشه روز قبلش خاله جون سمیه با عمو پویا بدون دوقلوهای ناناس اومده بودن مشهد و هتل گرفتن خونه ما نیومدن 5 شنبه داشتم خونرو تمیز میکردم که خاله زنگ زد و گفت ما واسه ناهار میایم دنبالتون بریم شاندیز   ما هم که پایه تو اون هوای سرد جاتون خالی کباب گرفتیم و همراه دایی جان و بابا داوود رفتیم شاندیز تخت گرفتیم و  زیز کرسی ناهار خوردیم نیکا همش طرف غذا چنگ مینداخت و بابا جون یه کم ب...
5 بهمن 1390

نیکا 37

نمیدونم چی بنویسم و از کجا شروع کنم انگار همین دیروز بود که به قول مامان امیر حسین واسه انار 2 ساله دعا کردم که خوب بشه امروز وقتی وبلاگشو خوندم دلم آتیش گرفت................... انار کوچولو به آسمون رفت ای خدا اینقدر ناراحتم و گریه کردم که نیکا وقتی میخنده هیچی ندارم که بهش بگم خدایا خودت به مادر و پدرش صبر بده دلم آتیش گرفتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت
3 بهمن 1390

نیکا 36)اربعین)

روزهای غم انگیز محرم و صفر داره تمام میشه و من با تمام وجودم غم و غصه رو تو این ماهها احساس  کردم اربعین رو به همه شما خاله ها تسلیت میگم و دعاهاتون ایشالا مستجاب بشه الهی به حق این  روزها هر کی مریض داره خود صاحب این روزها شفا بده الهی امین اربعین امسال هم مثل سالهای پیش رسید و خدارو صد هزار مرتبه شکر سالم بودم تونستم نذرم روبدم اما با این تفاوت که گل دخترم هدیه خود آقا هم تو مراسم نذریمون حضور داشت الهی به حق همین نذری دادنها خدا تنتو سالم نگه داره دخترم هفته گذشته سهشنبه شب عمه لیلا و عمو عباس و الناز و ساناز جون دختر عمه های نیکا اومدن مشهد آخه از روز دهم نیکارو ندیده بودن وقتی دیدنت میگفتن واییییی چقدر بزرگ شدی ...
25 دی 1390

نیکا 35(6 ماهگی و واکسن)

                                          ناناس مامان 6 ماهگیت مبارک به همین زودی 183 روز از عمر زیبای نفس زندگیم سپری شد الهی شکر خدارو 100 مرتبه شکر که دختر به زیبایی ماه به ما داد و قسم به چشمهای مظلومت که تو خوابم هم فکر نمیکردم لیاقت داشتن تو زیبا دختر رو پیدا کنیم گل دختر من اگه بدونی چقدر دوستت داریم نیکای من روز 5 شنبه دقیقا تو پایان 6 ماهگیت نشستی بدون اینکه از غلت زدن شروع کنی مبارکت باشه گلم خوردن غذاها...
18 دی 1390