نیکا 111
این روزهای من خیلی سخت میگذره خیلی سخت طوری که همش احساس میکنم مامان بدی برای شما ها هستم
نیکا خیلی شیطون و صد البته لجباز شده
اصلا به حرف گوش نمیده بعضی وقتها واقعا کم میارم به بابا میگم این بچه ها اگه دنیا دنیا اسباب بازی داشته باشن بازم وسط هال ولو هستن و البته رو اعصاب مامان جونشون
این لجبازی ها با بودن نویان خیل تشدید میشه
حالا خدا پدر مامانی رو بیامرزه که صبح و عصر 2 ساعتی نویان رو میبره خونشون و گرنه من نمیدونستم باید چیکار کنم
وقت هایی که نویان خوابه از رو حرص بلند داد میزنی تا بیدار بشه
وقتی نویان خوابه میری رو تخت مامان میپری و خلاصه وقتی هم که طفلکی داره با جغجغه بازی میکنه و آرومه یا ازش میگیری یا تو سرش میزنی
جدیدا هم سرشو گاز میگیری
الهی بمیرم نویان که دیگه واسه خودت کیسه بوکس شدی
یه وقت هایی واقعا کم میارم طوری که بابا همش میگه نکن این کارو این طوری نیکا بد تر جری میشه خدایا چرا مادر بودن اینقدر سخته
میدونم که نیکا هم حق داره خودشم هنوز بچه س اما چه میشه کرد
یه کا بدی هم که جدیدا یاد گرفتی آب بازیه
خودت دیگه قدت به دستگیره دستشویی میرسه میری تو دستشویی و روی چها پایه و اب رو باز میکنی و شروع میکنی به طرفهات رو شستن
هر چی میکم بیا بیرون راضی نمیشی
خلاصه که مامان گلم با هم ماجرا داریم
هفته پیش هم یه اتفاق خوب افتاد و اینکه بابا جون ترفیع گرفت تو کارش و مدیر یه قسمت شد خدا رو شکر عزیزم که این اتفاق برامون افتاد و همین جا دست بابا داود گل رو میبوسم که بی دریغ برای رفاه ما زحمت میکشه
دختر عزیزم دیروز گیر داد به کالسکه و هرچی گفتم شما بزرگ شدی با 3 چرخت بیا راضی نشدی و ما هم با کالسکه رفتیم بیرون هر کار کردم نذاشتی نویان تش بشینه و چند بار محکم نیشگونش گرفتی نیکا خیلی داداشش رو جدیدا اذیت میکنه نمیدونم چیکار کنم خودم که خیلی دوست دارم مهد بری عزیزم اما از قانونهای مهد زیاد خوشم نمیاد
امروز هم بابا برای اولین بار بدون ما رفت شمال که اگه خدا بخواد زمین بخره اما ما به خاطر نویان نشد بریم
حالا شاید 23 با خاله جون سمیه و دوقلو ها بریم رامسر یا تنکابن حالا معلوم نیست
هفته پیش ختم یکی از آشنا ها دعوت بودیم که باید حتما میرفتم به ناچار نویان رو بردیم خونه عمه و شما هم به هوای کیانا با ما اومدی
وای فکر کنین همه عزا دار هستن و ناراحت اون موقع شما و کیانا اونجا رو رو سرتون گذاشته بودین من که اصلا نفهمیدم چی خوردم همه یه جوری به ما نگاه میکردن
خلاصه کلی آبروی ما رفت خانمی وقتی هم که اومدیم خونه از خستگی غش کردی گل مامان
نویان گلم دیگه سرشو راحت نگه میداره قربونش برم یکشنبه هم واکسن داره کوچولوی من
محبت خواهری
عزیزمی
وقتی که صبح با این صحنه روبرو بشی
قربون آب دهنت برم که همش به راهه
خواهر جون شیطون
اینجا هم نیکا کلاهشو سر داداشش گذاشته
دوستون دارم عزیزای من