نیکا 112

نویان عزیزم 4 ماهگیت مبارک

نیکا گلم 34 ماهگیت مبارک

نویان خوشگلم دیروز 4 ماهت تموم شد و وارد 5 ماهگی شدی  عزیزم

امروز هم بردمت برای واکسن 4 ماهگیت که خداروشکر فقط اولش یه گریه کوچولو کردی

و دیگه تا الان اذیتی نداشتی و الان هم لا لا کردی

وزنت:7250

قدت :66

دور سر :43

همه چیز خداروشکر خوب بود فقط برای قدت طبق منحنی رشدت یه کوچولو کم داشتی که

اونم خانمه گفت تو 6 ماهگی که آوردین اگه خدای نکرده بازم کم بود بعد پیگیری کنین

روز 13/2/1393 هم به طور کامل غلت زدی عزیزکم

امروز که تو ماشین میرفتی با دقت همه جا رو نگاه میکردی و اصلا گریه هم نکردی پسرک کنجکاو من

امروز عکس های اتلیه سها رسید که کلی سر همین اتلیه ماجرا داشتیم

درست یه ماه قبل از عید روز جمعه ساعت 12 رو انتخاب کرده بودم که دوتاتون سر حال باشین

این گذشت و بنده یادم رفته بود که برای قطعی شدن وقتم پولو واریز کنم و درست تو آخرین هفته قبل از عید تماس گرفتم که بگم بعانه رو پرداخت کردم که خانم منشی شوک بدی به من وارد کرد و گفت ما خیلی تماس گرفتیم و من وقت شما رو کنسل کردم

وای میخواستم جیغ بزنم اینقدر عصبانی شدم که خدا میدونه اما چه فایده خلاصه با کلی کل کل گفت برای 22 اسفند ساعت 8 شب وقت داریم

نمیدونم چرا با این که رو ز کاری بابا هم بود قبول کردم

خلاصه روز 4 شنبه از ساعت 12 تا 5 من و نیکا تو آرایشگاه بودیم و بابا طفلکی هم

خودشو تا 5 رسوند خونه تا رفت یه دوش گرفت و آماده شد چنان بارون و تگرگی گرفت که

خدا میدونه اشتباه منم بود که با اون همه لباس و دو تا بچه یه بابای خسته رفتیم اتلیه که دقیقا

غرب تهران بود و ما شرق تهران

تا حالا تو زندگیم اینقدر حرص نخورده بودم

فکر کنین با دو تا بچه ما 3 ساعت تو ترافیک وحشتناگک گیر کردیم بچه ها خسته شدن

نیکا موهاشو خراب کرد نویان همش جیغ میزد

ما ساعت 9 رسیدیم آتلیه

بابا هم که خیلی خسته بود و از عکس گرفتن متنفر همون اول کاری با خانم عکاس بحثش

شد و گفت  من عکس نمیگیرم و رفت

میخواستم گریه کنم

مثلا میخواستم عکس 4 تایی بگیریم من اینهمه خودمو خوشگل کرده بودم اما دریغ از یه

عکس

خلاصه نیکا هم همش بهانه میگرفت لباس نمیپوشید کفش هاشو پرت میکرد گل سرشو پرت

میکرد خلاصه نتیجه این همه حرص خوردن عکس های زیر شد

 ایشالا برای تولد 3 سالگیت دوباره میبرمت امیدوارم ایندفعه دیگه با ما راه بیای