ثمره عشقمون نیکا ثمره عشقمون نیکا ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره
ثمره عشقمون نویان ثمره عشقمون نویان ، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره
پیمان عشقمونپیمان عشقمون، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 8 روز سن داره

نیکا و نویان جوجه های نارنجی ما

نیکا 114(سفر شمال)

1393/2/28 14:44
نویسنده : مامان سمانه
1,313 بازدید
اشتراک گذاری

روز جمعه بعد از تولد آرمیتا قرار بود خاله سمیه و دوقلوها بیان تهران و 2 شنبه با هم بریم رامسر و تنکابن ویلا عمه لیلا

خاله جون اینا جمعه رسیدن تهران و شبش اومدن خونه ما

اولش از ذوقت با بابا جون رفتی که نینی ها رو بدرقه کنی وقتی هلنا و هیلیا اومدن خونمون شبش از ذوقتون نمیخوابیدین و کل اسباب بازیها رو آوردین تو هال

 از فرداش جنگ و دعوا ها سر اسباب بازی ها تمامی نداشت تو 3 روزی که مهمون داشتیم همش سه تایی تون با هم دعوا داشتین

وقتی به خاله گفتم با این وضعیت شمال نریم بهتره قبول نکرد وگفت میریم خوش میگذره

با اینکه سر آخرین مسافرت برام درس عبرت شد که تا شماها بزرگ نشین نرم جایی ولی بازم چمدون بستیم سه شنبه ساعت 6 صبح راهی تنکابن شدیم

 تا کرج خوب بود اما از کرج ترافیکی شد که خدا میدونه همه کلافه بودن

شماها هم که حسابی اذیت میکردین

بابا هم که وضعییت رو اینطور دید به عمو پویا زنگ زد که برگردیم از اتوبان رشت بریم

با اینکه راهمون خیلی طولانی شد اما ترافیک نبود و ساعت 5 رسیدیم ویلا هلاک شدیم

نیکا باز اوضاش بهم ریخت و بالا آوردنهاش تو ماشین شروع شد وایییییییییییییییییی کلی اعصابم بهم ریخت

موقع ناهار همینکه اومدم ناهار بخورم خانم خانوما گلاب بروتون تو ناهار من بالا ۀورد و من تا عمر دارم از بختیاری بیزار شدم

سه شنبه که از خستگی همش خواب بودیم

تا رسیدیم تب کردی خدا میدونه از رفتنم پشیمون شدم خیلی دیگه با استامیتیفون تبت رو پایین اوردیم

اما چهارشنبه بعداز صبحانه رفتیم دریا و شما ها کلی بازی کردین و این دفعه برعکس پارسال همش گریه کردی

از همتون ساکت تر نویان عزیزم بود که اصلا اذیتم نکرد این بچه

شبش هم اومدین رو تراس چادر زدیم و بابا و عمو پوی مشغول درست کردن جوجه بودن

از ترس جک و جونور هم بابا نمیذاشت برین تو حیاط بازی کنین

وای مگه میشد تو چادر مهارتون کرد اخرش هم بیخیال هموای خوب اونجا شدیم و برگشتیم تو ویلا

خدا توی خونه هم همش جیغ و داد و دعوا سر اسباب بازیهای ساناز بیچاره

خودش که نبود اما شماها اتاقش رو کن فیکون کردین

5 شنبه رفتیم رامسر و شما کلی از تله کابین خوشت اومد اولش میخواستی گریه کنی اما بعدش خوشت اومد

همون روز هم اسهال شدی و لب به هیچ چی نزدی

وقتی رفتیم بام رامسر همه قربون صدقتون میرفتن و مخصوصا نویان که کلی خوشتیپ شده بود

اونجا کاملا استاد شده بود تو غلت زدن و ذوق میکرد

 5 شنبه عصری هم خاله اینا برگشتم شهرشون و ما هم جمعه صبح از جاده چالوس برگشتیم هوا هم ابری بود و کلی بهمون خوش گذشت تو و نویان هم تا تهران خوابیدین

دوباره شبش بالا اوردی

از دیروز 2 بار بردمت دکتر

دکتر گفت ویروسی و باید دوره اش بگذره

امروز که دوباره بردمت پیش دکترخودت گفت نسبت به پارسال رشدت خوبه و اصلا نگران نباشم خداروشکر

الان هم از بیحالی خوابیدی عشق مامان

وقتی مریض میشی دلم اتیش میگیره نیکا جونم قربون اون صورت کوچولوت برم که آب شدی زاز دیروز 50 تومن پول کپسول دادم اما تا توی دوغ و ماستت میرم میفهمی و نمیخوری نمیدونم دیگه چیکار کنم عزیزم

نویانی بغل بابا در اولین مسافرتش به شمال

دخملی با داداشش

 

 

 

 خونواده 4 نفریمون

 نیکا با دختر خاله ها

 

 جدیدا اصلا برای عکس وای نمیستی

نیکا عاشق قلیون شده بود

اینم عسل ماماننننننننننننننننننننننننننننننننننننن

 

تلکابین رامسر

خاله سمیه و نینی هاش

نیکا مشغول خوردنه بستنیه

من و بابا و نویانی

نویان مامان

اینم یه عکس دسته جمعی در بام رامسر

تو راه برگشت برای صبحانه واستادیم شما از سرما یخ کرده بودی

عزیزک مریض من از دکتر برگشته و برای خودش جایزه کتاب خریده

بابا و نویان رامسر

با اینکه شما وروجک ها خیلی ما رو حرص دادین اما در کل هوای خیلی خوبی بود و خوش گذشت

 

پسندها (5)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

samane
28 اردیبهشت 93 16:50
salam samane jonn mashalahh noian che bozorg shodee
مامان شینا
29 اردیبهشت 93 10:59
هزار ماشالا چه بچه هایی یکی از یکی ملوستر خدا براتون نگهداره
مامان سمانه
پاسخ
ممنونم عزیزم
نیلوفر(مامان پرهام )
30 اردیبهشت 93 13:13
همیشه به گردش .... ایشالا که همیشه جمعتون جمع باشه عزیزم خدا هر دوتاشونو براتون حفظ کنه عزززززیزم
مامان سمانه
پاسخ
مرسی خاله جون
مامانی آیلین
1 خرداد 93 16:47
چه کوچولوهای نازی دارین خدا حفظشون کنه
مامان سمانه
پاسخ
ممنونم عزیزم
نهال مامان نامی
1 خرداد 93 17:09
سلام همیشه به گردش
مامان سمانه
پاسخ
قربونت عزیزم
عمه سارا
3 خرداد 93 16:05
سلام مامان نیکا جان من وب شما رو در وبلاگ دوقولو های افسانه ای لینک کردم شما هم ما رو در لینک دوستاتون قرار بدبن تا بیشتر به وب همدیگه سر بزنیم با تشکر
♥مرجان مامان آران و باران♥
5 خرداد 93 0:36
سلام عزیزم خوبی خدارو شکر که خوشگذشت چه جالب ماهم رامسر بودیم ولی توعمرم سفر به این بدی نرفته بودم تا اینا بزرگ شن دور از جون دق میکنیم
مامان سمانه
پاسخ
هر دفعه میگم نمیرم مرجان جون اما چارم نمیشه
مامان ریحانه
5 خرداد 93 10:24
ان شالله همیشه بهتون خوش بگذره سمانه جووووون قلیون رو الکی دادی دستش ؟ نزار اصلا کنار دودش هم باشه
مامان سمانه
پاسخ
قلیون که روشن بود از قل قلش خوشش می اومد
مامان بنيتا
13 خرداد 93 18:58
سلام سمانه جون ماشالا چه پسر نازي داري خدا حفظشون كنه كاش اون روز اورده بوديش از ديدنتون خيلي خوشحال شدم ايشالا بازم همديگرو ببينيم راستي لينكتون كردم عزيزم
مامان سمانه
پاسخ
ممنونم گلم ایشلال دفعه بعد حتما میارمش خوشحال شدم حتما میلینکمتون بوس
مامانی و بابایی دخمل بلا
24 خرداد 93 19:23
سلام دوست عزیز و مهربونم عیدتوووووووون مبارککککککککک . از وبلاگ زمینه سازان ظهور نیز دیدن کنید و کامنتی برای امام زمانمان ثبت کنید . http://www.yamahdiefateme.blogfa.com