نیکا120 (تولد آرمیتا جون)
دختر قشنگم چند تا مطلب جا مونده بود که امروز فرصت کردم بیام و برات آپ کنم عزیزم
آناهیتا جون مامان آرمیتا زحمت کشیدن و یه تولد خیلی قشنگ برای آرمیتا جون توی شهر بازی امید شرق گرفتن که تاریخش هم 1 شهریور ماه بود و شما رو هم لطف کردن دعوت کردن
درست از روزی که بهت گفتم میریم تولد آرمیتا جون دیگه کچلم کردی و هی هر روز میگفتی پس کی میریم تولد آرمیتا
تمام مشکل من نگهداری از نویان بود که خدارو شکر ساعتش طوری بود که بابا میتونست بیاد و نویان رو نگه داره و نها مشکل من این بود که بابا جون برای روز بعدش ساعت 9 صبح بلیطامون رو برای رفتن به مسافرت گرفته بودن
یعنی وقتی خسته و کوفته از مهمونی میومدیم باید برای رفتن ب مسافرت اماده میشدیم
خلاصه روز 5 شنبه با هم رفتیم کادو خریدیم و ارایشگاه رفتیم و روز شنبه هم دختر گلم بعد از رفتن به یه حمام لذت بخش خوشگل کرد و راهی تولد شد
بابا جون ساعت 6 اومدن دنبالمون و رفتیمو دیدیم که بیشتر بچه ها اومدن
از لحظه ای که رفتیم بیشتر از قایق خوشت اومده بود و همش تو آب بودی
و چون موقع قایق سواری با بنیتا بودی همش میگی مامان من بنیتا رو خیلی دوست دارما
از سرسره بازی هم خوشت اومده بود و اصلا اون روز هیچی نخوردی و دنبال شیطونی بودی قربونت رم
دست خاله آنا درد نکنه که تولد خیلی باشک.هی برای آرمیتا عزیز گرفته بود و سمیرا جون که خیلی زحمت کشیده بودن
دخملی به محض وارد شدن سوار قایق شد و چقدر خوشحالم که اصلا نترسیدی عزیزم
اینجا هم محو تماشای جوجو ها هستی
بعد از کلی بپر بپر یه عالمه خوراکی میچسبه
نیکا و آیسان
عکس دسته جمعی
اینجا هم محو تماشای ارمیتا جون و کیکش شدی
اینم آرمیتا جون و کیک 3 سالگیش ایشالا 120 ساله بشی عزیزم
/اخرش اینقدر که شماها اذیت شدین خاله جون کیک رو بردن پایین تا راحت تر انگشت یزنین
آرمیتا جون ایشالا تولد 120 سالگیت و اینکه همیشه لبخند روی لبانت باشه عزیزم
ممنون که مارو قابل دونستی خاله انا جون