نیکا 29(واکسن و مسافرت)
4 ماهگیت مبارک گل مامان
باورم نمیشه به این زودی داری بزرگ میشی خانمم
روز یکشنبه بابا جون ظهر زنگ زدن و گفتن برای ساعت 1 آماده باشین میریم شهرستان .وای من که از خوشحالی میخواستم غش کنم اخه نیکا واکسن داشت و من اینجا تنها بودم و مهمتر اینکه دلم واسه خواهر ها و بابا و مامان تنگ شده بود .در عرض نیم ساعت بار سفر بستیم و با تو کوچمولوی من عازم سفر شدیم .هوا خوب بود تا مقصد کلی 3 تایی خوش گذروندیمو الحق که بابا خیلی خوش سفره و نمیذاره اب به دلمون تکون بخوره .100000 تا بوس برای بابا.
حدواد ساعت 5 رسیدیم .شما در طول مسیر کلا خواب بودی خانمی .وقتی رسیدیم اونجا اولش غریبی کردی و کلی گریه کردی .
قربونت برم که دیگه آدم شناس شدی .کم کم با همه آشنا شدی و شروع کردی به خندیدن . یه بازی جدید رو هم خیلی دوس داری دالی بازی تا 5 شنبه صبح اونجا بودیم و با خاله ها و دختر خاله های کوچمولو کلی خوش گذشت ونیکا یه پسر خاله 14 ساله به اسم سهیل جون داره که کلی بزرگ شده بود و خوشمل
روز 3 شنبه به اتفاق بابا واسه واکسنت رفتیم
الهی بمیرم اینقدر میخندیدی
خبر نداشتی میخوان با پاهای خوشملت چیکار کنن
قبلش قطره استامینیفون هم خورده بودی گلم
قدت شده 58
وزنت 6200
دور سر هم 39
که خداروشکر همه چی خوب بود
قطره فلج رو هم خوردی و کلی با بابا خندیدی که ناگهان سوزن بی ادب به پاهای خوشگلت خورد و خنده از لبت محو شد و از ته وجودت جیغ زدی
تو اون لحظه دوست داشتم تمام دردهات مال من بود اما تو گریه نمیکردی
اما چه کنم بغلت کردم و بهت شیر دادم تا خونه تو بغلم خوابیدی
خدارو شکر این دفعه هم نه تب کردی نه پات قرمز شد
الهی مامان قربونت بره که مثل همیشه خانمی کردی
5 شنبه ساعت 1 هم رسیدیم خونمون قربونت برم
الان هم لالا کردی خانمی
راستی خاله جونا به خاطر سفارش تعداد زیادی از شماها و مشورت با دکتر خوردن هر گونه غذا فعلا لغو شد.بوسسسسسسس
اینم عکس 4 ماهگیت
قربونت برم اینجا پدر بزرگ شدی مامان
نیکای من:الهی همیشه خدا نگهدارت باشه و از هر خطری در امان باشی
خیلی مامان و بابا دوستت دارن
کارهای نیکا در ماهی که گذشت:
1:خندیدن با صدای بلند
2:سر خوردن از رو بالشت
3:چرخیدن به پهلو
4:با پشتش خودشو به سمت بالا هول میده
5:گرفتن اشیا با دستهای خوشملش
الهی قربونت برم مامان جون.دوست دارم یه عالمهههههههههههههههههههه