نیکا 34(یلدا و 6 ماهگیت)
سلام چقدر دلم واسه همتون تنگ شده بود اصلا فکر نمیکردم اینقدر دلتنگ این خونه بشم
خاله جونی ها 14 روز تلفن ما مشکل پیدا کرده بود و بلا خره امروز بابا داود عزیز تلفن مارو درست کردن
هفته گذشته مامان و بابای بابا داود مامایی و بابابیت اومدن مشهد و درست از روز 10 تو رو ندیده بودن
رفتیم فرودگاه دنبالشون .و بابا هم بهشون گفته بودن ما نیومدیم که وقتی رفتیم جلو مامانی از خوشحالی جیغ کشید و کلی قربونت میرفت
مامانی گفتن که دیگه کلا شبیه مامان شدی
خوب خودتو تو دلشون باز کردی و همش واسشون میخندی و اونا هم دلشون واست غش میره
به دلیل اینکه اینترنتمون مشکل داشت من با تاخیر یلدا رو تبریک میگم
شب یلدا خیلی خوش گذشت ما اول تو خونه خودمون 3 تا جشن گرفتیم و ساعت 8 به صرف شام خونه عمو سعید دعوت بودیم
دست خاله بهناز درد نکنه خیلی زحمت کشیده بودن
ساعت 1 شب هم برگشتیم و تو گل دختر خیلی خانم بودی و اصلا ما رو اذیت نکردی
دوست داریم کوچولوی ناناس
اینا هم عکسهای شب یلدا و لباس قرمزه رو هم زن عمو میترا واسه نیکا جونی دادن و خودشون بافتن دستشون درد نکنه
میز یلدا
بقیه عکسها در ادامه مطلب
لباسهایی که زن عمو میترا فرستادن
نیکا و کیک شب یلداش
الهی مامان فدای اون چشمهات بشه گل من
دوست دارم جوجوی نازم