نیکا 50 (11 ماهگی و سفر نامه)
سلامییییییییییییییییییییییییییییی دوباره با تاخیر فراوونننننننننننننننننننننننننن
دختر نازم اول با تاخیر فراوون و شرمندگی فراوون 11 ماهگی و اخرین ماه از 1 سالگیت رو بهت تبریک میگم
الههی فدات بشم اینقدر تو این 2 هفته در گیر بودم که وقت نشد بیام و برات پست بزارم
3 هفته ای میشه که درگیر درست کردن مقدمات تولدت هستم و بخاطر اینکه روز 20 خرداد در کمال ناباوری وقتی با لیوان شیشه ای اب خوردی صدایی که از برخورد دندونت شنیدم دیدم اولین مرداریدت بدون هیچ اذیتی در اومده
خیلی خوشحال شدیممممممممممممممم و ذوقیدیم برای همین آش دندونیت رو با تولدت میگیرم
ما از 13 خرداد تو مسافرت بودیم تا همین 5 شنبه قبل 4 روزی ولایت بنده بودیم که خیلی خوش گذشت بعدش هم به طور اتفاقی 1 هفته رفتیم شمال که خیلی خوش گذشت
شما هم خدا رو شکر روبراه بودی و اذیتی نداشتی
تو این مسافرت با 2 تا مامانی ها و عمه و خاله ندا همسفر بودیم و 2 تا ویلا بغل هم داشتیم از الان هم تا تولدت فکر نکنم برسم اپ کنم
تو این مدت خیلی به کارهایی که میکنی اضافه شده خودت بدون کمک می ایستی
کلمه قار قار رو میگی
تا ماشین میبینی میگی قان قاننننننننننننننننننننننن بابا هم واسه همین برات یه کامیون بزرگ خریده که خودت توش میشینی الهی فدات بشم مامان گلی من
نیکا و مامان کنار دریا
نیکا و بابا جون در پارک ویلا
نیکا و ماندانا خاله
نیکا و بابایی (بابای بابا داود)
نیکا با دختر خاله هاش برای بار اول رفت قصر بازی که هلنا و هلیا کلی بازی کردن اما نییکا و ماندانا فقط گریه کردن
الهی مامان فدای خندهات بشه بوسسسسسسسسسسسس