نیکا 95
عزیز دلم چقدر دلم برای اون روزهایی تنگ شده که حداقل تو هر ماه 10 پست برات مینوشتم بازم به خاطر شرایطم شرمنده حالا عکسها و کارهایی که تو خاطرم هست رو کم و زیاد مینویسم
دختر گلم هر چی از شیرین زبونیهات بگم کم گفتم تقریبا از 23 ماهگیت کلا روان صحبت میکنی و جمله هارو کامل میگی
هر شعری رو که برات میخونم برای بار دوم خیلی کامل منو همراهی میکنی و قصه کدو قلقله زن رو شبها که برات میگم یه بار هم خودت برام میگی قربونت برم عزیزم
به نقاشی علاقه زیادی داری و مثلث و دایره رو کامل میکشی و از شکلها خورشید و کفشدوزک و چشم چشم دو ابرو رو کامل میکشی
از اعداد هم 1 تا 10 رو کاملا درست میگی و دیروز در کمال ناباوری 12 رو هم گفتی .خداروشکر که هوشت خوبه و عاشق یاد گیری هستی
چند و قت پیش وقتی تبلیغ کارت های بالا بالا رو میداد میرفتی تلفنت رو بر میداشتی و مخاطبت مثلا بابا هست و بهش میگی سلام بابا جون میشه بالا بالا بخری نیکا جیشش رو گفته
الهی من قربونت برم
اصلا باورم نمیشه این دختر کوچولوی منه که اینقدر زبون میریزه و یه روزی حتی نمیتونست از سینه مامانش شیر بخوره
دیروز پام خورد به لبه میز و درد گرفت اومدی سمت من و دستهات رو به هم زدی گفتی :ای بابا چقدر میگم مواظب باش گوش نمیدی؟
وایییییییییییییییییییییییییییییی من و بابا رو میگی کلی از دستت خندیدیم عزیزمیییییییییییییییییییییییییییی
طبقه اول مامانی بابایی نیکا میشینن دیگه خودت راحت پله ها رو میری و از تو راه پله تا برسی پایین هی میگی مامانیییی بابایی و و قتی در رو باز میکن میگی سلام خوبین؟
عادت هر روزت شده تا میری پایین به مامانی میگی بریم علی آقا بستنی بخریم یا بادکنک
با اینکه این کارو اصلا دوست ندارم اما مامانی میگه منم دلم به همین خوشه دیگه زیادسخت نمیگیرم
از پارسال که فهمیده شدی دیگه تو صندلی ماشینت نشستی و هی میای روی پای من میشینی چند وقت پیش تو تلوزیون نشون میداد یه ماشینی رو نگه داشتن و پلیس به بچه میگفت باید عقب بشینی و کمربند ببندی
حالا هر وقت میریم بیرون سریع میای جلو و گریه میکنی من عقب نمیرم به پلیسه بگو
شعر آقا خرگوشه و توپولوام توپولو و اقا پلیسه و یه توپ دارم قلقلیه .یه دختر دارم شاه نداره رو کامل بلدی
چند روزی بود که کلمه بی ادب شده بود ورد زبونت که کلی بهت بی محلی کردم یادت رفت خدارو شکر
خدارو شکر دیگه هر روز میری دستشویی و فقط موقع خواب چون میترسم پوشکت میکنم که البته تا صبح خشک هستی
هفته پیش 2 روزی اسهال و استفراغ شدی و از اون روز نمیدونم چرا دیگه شیرتو خیلی کم میخوری و از این بابت خیلی نگرانم عزیز دلم
٢ ماهی میشه که از خودمون جدات کردم و بیشتر به خاطر اومدن نینی گفتم اذیت نشی و یه خورده کمتر به من وابسته باشی تا هفته پیش خودت میخوابیدی اما باز از روزی که مریض شدی شبها ساعتهایی 4 که میشه با گریه از ما میخوای که ببریمت پیش خودمون
جالب اینجاست که به داود با گریه میگی پتو متکا مو بیار سنگینه
خداروشکر یه ماهی میشه که دیگه غیر از املت و تخم مرغ هر روز کره و مربا و پنیرو حلوا شکری رو کامل میخوری و وقتی صبح از خواب پا میشی میگی مامان صبحانمو حاضر کن
فعلا همین شیرین زبونیهات یادم بود عزیزم تا باز یادم بیاد برات یه پست بزارم عشق مامان
راستی دکتر هم که بردمت گفت دیگه شربتت رو بهت ندم چون وزن و قدت نرمال شده خانمی خدارو شکر
عکسهای جامونده در دو ماه گذشته
یه صبح تابستونی در سرخه حصار همراه بابایی و املت هاش
کیک روز دخمل
شهر بازی تیراژه همراه دختر عمه ساناز
از این بازی کلی ترسیدیو همش گریه کردی .فقط از قطار و اون بازی کیتی خیلی خوشت اومده بود
عسلی در حال خوردن بستی مورد علاقه اش
درست چند روز بعد از این شهر بازی رفتن یه مریضی ویروسی گرفتی و 5 روز تمام تب بالای 38 داشتی گلم
بعد از اینکه از مطب برگشتیم رفتیم و این کادو رو برات خریدیم
با همون حال خرابت تا آخر شب با جاروت مشغول خونه تمیز کردن بودی خانمی
درست میگن دخمل هوی مامانه من هر کاری میکنم شما هم باید انجام بدی اینجا هم داری همراه مامان اتو میکنی خانمی
عزیز دلم ایشالا تنت همیشه سالم باشه و من و بابا همیشه به داشتنت افتخار کنیم دوستت داریمممممممممممممممممممممممم