ثمره عشقمون نیکا ثمره عشقمون نیکا ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
ثمره عشقمون نویان ثمره عشقمون نویان ، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره
پیمان عشقمونپیمان عشقمون، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 21 روز سن داره

نیکا و نویان جوجه های نارنجی ما

نیکا 107

1393/1/20 18:50
نویسنده : مامان سمانه
831 بازدید
اشتراک گذاری

میدونم که مامان تبلی شدم واصلا فرصت نمیکنم ماهگرد نینی ها رو بیام آپ کنم

بنا به تصمیم قبلی که گرفتیم روز 29 اسفند همراه خاله جون سمیرا رفتیم به ولایت

مادری شما

ساعت 4 صبح راه افتادیم و خدا رو شکر نویان اصلا تو راه اذیت نکردو و شما هم موقع

 که جیش داشتی بیرون نمیرفتی و چون جا نداشتیم نشد که قصری شما رو بیارم تو ماشین

 خدایی شد که خاله سمیرا قصری کیانا رو آورده بود و جنابعالی تا موقع صبحانه جیش

 مبارک رو نگه داشتی و بعدش مجبور شدیم چادر بزنیم و صبحانه خوردیم و بابا هم

املت معروفش رو تو اون هموای سرد درست کرد و راه افتادیم تقریبا 9 ساعتی تو راه

بودیم و اخراش دیگه شما کلافه شدی و همش غر میزدی که خسته شدم ساعت 8:20

تحویل سال بود و ما ساعت 7 تو شرشر بارون رسیدیم خونه بابا جونم

وای خدا چقدر دلم تنگ شده بود 9 ماه بود که نرفته بودم خونه مامان جونم خلاصه تا به

خودمون جنبیدیم و بچه ها رو روبراه کردیم سال تحوبل شد و نویان من اولین نوروزش

 رو تجربه کرد

شبش هم همه خاله ها یکی یکی اومدن و همه میگفتن که نویان خیلی نازه و شکل الفی

افکینگز

قربونت برم که اینقدر خوشگل شدی

فردا روزی هم که رسیدیم خاله سمیه زحمت کشیدن و همه رو رستوران سنتی دعوت

کردن که به خاطر بچه ها چون حیاط داشت خیلی خوب بود و همش بیرون بودین و با هم بازی میکردین

روز سوم فروردین که خونه خاله جون مژگان دعوت داشتیم باد و برف بدی شد و شما

 همون روز سرما خوردی  وآب بینیت اصلا بند نمیومد

آخر شب بردیمت دکتر که کلی دارو داد و شما تو عید همش سرما خورده بودی

همون روز هم تولد بابای گلم بود که 69 سالش بود و طبق رسم هر ساله براش تولد

گرفتیم و شما نینی ها کلی بزنو برقص کردین و کلی بهتون خوش گذشت

روز 5 فروردین بابا مجبور شد برگرده تهران تا 8 تهران بود و تو اون چند روز هم

ماشین رو گذاشته بود تو حیاط بابایی

شما هم هر روز میگفتی پس چرا بابا ماشین نبرده اداره هر چی میگفتن با هواپیما رفته

قبول نمیکردی و میگفتی نه بابا نرفته اینم یه گیر بود دیگه

شب 8 فرودین هم خونه خاله جون ندا دعوت بودیمو شما ٥ تا دخمل خوشمل بهم افتادینو

خونه خاله جون رو ترکوندین ١ دقیقه با هم دوست بودین و یه دقیقه سر یه اسباب بازی

 بدرد نخور با هم درگیر بودین

کلا به خاطر هوای سردی که شد زیاد نشد جایی بریم و بیشتر تو خونه بودیم قرار بود تا

٢٥ بمونیم اما شما ها اینقدر اذیت کردین که ١٦ برگشتیم تهران

اما در کل عید خوبی بود و هیچ چیز بالا تر از دیدن خونواده عزیزم بهم انرژی نمیده

تو اونجا که بودیم نویان بیشتر بغل مامانی و خاله ها بود و همه همش بهم میگفتن تو با نیکا باش

نیکا و کیانا موقع خوردن صبحانه بین راه

++

نویان در اولین سفرش

++

نیکا جونم دیگه تو صندلی ماشینت بند نمیشی و اینجا هم مشغول گذروندن وقت هستی

++

وقتی رفته بودین رستوران سنتی شما ها یه لحظه هم آروم نمیگرفتین

++

++

++

اولین نوروز نویان جونم در ٢ ماه و نیمگیش

++

سومین نوروز نیکا جونم

++

عشق های مامان

++

تولد ٦٩ سالگی بابا جونم

++

++

نینی ها منتطرن تا کیک بیاد و اونو انگشت کنن

++

نویانم در روز ٣ماهگیش

++

برای موقع خرید عیدت به اتخاب خودت یه دست لباس زرد خریدی و کلا این شد برای من دردسر

تو ١٥ روز عید همش تو خونه همین تنت بود و میگفتی میخوام جوجه بشم و کلی منو حرص میدادی

++

 

اینجا هم اتاق هلنا و هلیا بود که خاله جون اینجا رو کلا شبیه قصر بازی کردن بس که برای این دوتا وسیله میخره و شما ٤ تا هم کلی اون تو مشغول بودین

++

تو این ٢ هفته یه روزش هم رفتیم قصر بازی و شما ٤ تا

فینگیل ها اونجا رو ترکوندین

++

++

++

اینم آرشیدا  دختر دایی نازت که بعد از ٩ ماه که دیدمش کلی بزرگ شده بود

++

روز ١٣ هم چون هوا خیلی گرم نبود تو حیاط بابابیی ١٣ رو بدر کردیم و فقط عصرش آش درست کردیم و رفتیم عصرونه بیرون

اینجا هم شما ها از سرما رفته بودین زیر پتو

++

عسل مامان همش دوست داره بشینه و اطراف رو نگاه کنه

++

خدارو شکر میکنم هم عید امسال به خوبی گذشت و برای همه از خداوند مهربون سلامتی فرزندانشون رو آرزومندم

نیکای عزیزم عیدی امسالت هم یه بسته هدیه کودک نخبه به همراه ٢ تا صندلی و میز شرکت پیکو  به شما بود که عکسش رو فردا میزارم

از هفته آینده هم خدا بخواد میری مهد کودک گل مامان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

جیران بخشنده
21 فروردین 93 13:03
انشالله همیشه در کنار عزیزانتون باشید
samanee
22 فروردین 93 17:24
mashalah be in dokhtaro pesare khoshgell va mamane nazininetonnn