نیکا 38
سلام سلام صد تا سلام
ببخشید که دیر اومدیم اخه 20 روزی بود که مهمون داشتیم و سرمون شلوغ بود
5 شنبه ظهر مامانی و بابایی نیکا رفتن تهران و با کلی ناراحتی از گل دخترم جدا شدن و کلی شرط و
شروط که عید حتما باید بیاین
ما هم گفتیم تا قسمت چی باشه
روز قبلش خاله جون سمیه با عمو پویا بدون دوقلوهای ناناس اومده بودن مشهد و هتل گرفتن خونه ما
نیومدن
5 شنبه داشتم خونرو تمیز میکردم که خاله زنگ زد و گفت ما واسه ناهار میایم دنبالتون بریم شاندیز
ما هم که پایه
تو اون هوای سرد جاتون خالی کباب گرفتیم و همراه دایی جان و بابا داوود رفتیم شاندیز تخت گرفتیم و
زیز کرسی ناهار خوردیم نیکا همش طرف غذا چنگ مینداخت و بابا جون یه کم بهش نون سنگگ داد که
خیلی دوست داشت
عصرش برگشتیم خونه که دیدیم قاب عکسهامون ریخته و بعدا فهمیدیم که بله مشهد زلزله شدید اومده و ما نفهمیدیم
خوب خداروشکر
دخمل گلم دیگه بزرگ شده و تو گهوارش نمیخوابید واسه همین هم تختشو آوردیم پیش تخت خودمون و
نیکا جون دیگه تو تخت خودشون میخوابن اما 3 شبی بود که مامان جونم شبها هی 2 ساعت به 2 ساعت پا میشدی نمیدونم چراچون بالای تختت آویز داره و دورت هم پر عروسک بود دیشب
نصف شب دیدیم صدای جیغ های مکررت میاد
اولش ترسیدیم بعد دیدم که خانم که بیدار شدن عروسکهاشو دیده داره ذوق میکنه
دختر خوبی هستی و ناهار و صبحانه و عصرانه رو با میل میخوری و داخل استخر بادی میشینی و عاشق
شبکه کارتونی هستی و میترسم اخرش عربی حرف بزنی گلم
روز سه شنبه هم با بابابیی و دایی رفتیم مکتب الزهرا که از طرف اداره دعوت بودیم و ما که دیر رسیدیم
همکار بابا به زور یه سطل شعله دادن به بابا که من تو این 2 سال اصلا لب هم بهش نزده بودم اما وقتی
یه قاشق خوردم دیدم وای چه خوشمزس تو کوچول شیکمو هم یه کمی خوردی گلم
صندلی ماشین رو هم واستون نصب کردیم هر نیم ساعت یه بار توش میرفتی
ساعت 4 خسته اومدیم خونه و برمت حمام که دیدم جای پوشکت سوخته
یه خورده کالندولا زدم اما بر عکس همیشه خوب نشدی
امروز دیدم موقع شیر خوردن هی باسنتو به زمین میزنی و با چشمهای مظلومت منو نگاه میکنی
وقتی پوشکتو باز کردم وای خدای من تمام پات سوخته بود الهی بمیرم
از ترس به بابا زنگ زدم و سریع تو این برف شدیدی رفتیم دکتر
بله خانم دکتر گفتن دختر ناز من قارچ گرفته اهی بمیرم که اینقدر خارش داشتی اما هیچی نمیگفتی
حالا داروهاتو زدم به پاهای خوشگلت و مثل فرشته ها 2 ساعت خوابیدی
نمیدونم مامان من که اینقدر تو نظافتت دقیق هستم چرا اینطوری شدی
خانم دکتر گفت شاید از دستمال مرطوب باشه نمیدونم هر چی که هست دیگه استفاده نمیکنم
دوست دارم عشق مامان
بوسسسسسسسسسسسس
گل مامان عاشق استخرشه
اینجا دخترم داری از مامان تقلید میکنی که بادبادکتو باد کنی
الهی همیشه خنده رو لبات باشه عزیزم