ثمره عشقمون نیکا ثمره عشقمون نیکا ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره
ثمره عشقمون نویان ثمره عشقمون نویان ، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره
پیمان عشقمونپیمان عشقمون، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

نیکا و نویان جوجه های نارنجی ما

نیکا 39(مسافرت برفی)

1390/11/10 15:27
نویسنده : مامان سمانه
938 بازدید
اشتراک گذاری

روز 5 شنبه ساعت 10 در حالی که من و نیکا جونی تازه از خواب ناز بیدار شدیم بابا جونی زنگ زدن که

اگه میخوای بری ولایتتون زود حاضر بشین همراه دایی جون بریم ولایت

منم که از خدا خواسته وقتی اسم شهر و دیار و خانواده میاد انرزی بس زیاد میگیرم و گویا

معجزه میشه که در عرض 3 ساعت اماده میشم

هم ظرفهای دیشب رو میشورم

لباسهای چرک میره داخل ماشین و روی شوفاز خشک و اتو میشه

نیکا ناهارشو میخوره ولباسها جمع میشن و امادههههههههههههههههههههه

ساعت 1 بابا و دایی اومدن و ما حاضر بودیم و راه افتادیم و به کسی هم نگفتیم

ساعت 5 رسیدیم و به مامانی زنگ زدم گفتم شاید شب راه بیافتیم که اول گفت وای پس پاشم

شامممممم بزارم؟؟ امان از دست این مادرها

همون لحظه هم آیفون رو زدیم و مامان کلی تعجب کرد که بهش کلک زدیم تا 2 ساعت بعد همه خواهرها اومدن

خدای من دوقلوهای خاله هلنا و هلیا راه میرن وکلی قد کشیدن

الهی قربونتون برم تولدشون هم بود و براشون 2 تا خرس از خودشون بزرگتر خریدم

روز بعد هم ماندانا کوچولو اومد که همش با ما غریبی میکرد و فقط با نیکا دوست بود

هلنا خاله همش میومد و نیکارو لیس میزد

سهیل جون هم امتحاناش تموم شده بود و منتظر کارنامه اعمالش بود

روز جمعه رفتیم با خاله ها برف بازی خیلی خوش گذشت از همه بیشتر بابا داود کیف کرد اینقدر که تیوپ سواری کرد حالش داشت بد میشدو بعد هم بساط

دختر گل من هم برفهارو نگاه میکرد

بعد از اون هم خسته و وارفته اومدیم خونه و مامانی با فسنجون خوشمزش ازمون پذیرایی کرد و خاله مزگان بنده خدا خیلی خسته شد

دست همشون درد نکنه

دختر گلم استخر بادیت رو هم برده بودیم و توش میشستی و غذا میخوردی

اصلا هم غریبی نمیکردی

ایشالا به همه هر جا که میرن خوش بگذره

ساعت 4 هم بر گشتیم مشهد و تو بابا جون از خستگی ساعت 9 لالا کردین و مامان فداکارت تا 12 داشت کاراشو میکرد

نیکا جون که تو برف واستاده

یه روز برفی

دخملی با صندلیش

نیکا با صندلیش

نیکا جون رو تخت مامان

دونه جونم

نیکا جان چند روزه که نیم ساعتی تو گهوارش با عروسکها حرف میزنه

نیکا

 

بوس

نفس مامان دیروز در تاریخ 9 بهمن رسما با روروئکش راه افتاد

الهی فدات بشم مامان جون

فقط جای خاله سمیرا و دختر گلش کیانای من خالی بود.......

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (9)

مامان زهرا نازنازی
10 بهمن 90 19:54
ماشاالله 1000 ماشاالله

خیلی ناز و خوردنیه

ممنون از توجه و حضورتون
ممنونم عزیزم.بوسسسس

مهسا
10 بهمن 90 21:27
سلام سمانه جون خوبید؟
قربونت برم عسل خاله رفتی برف بازی
ماشا ا... نیکا جون برا خودش خانمی شده می بوسمت عزیزم بوسسسسسسسسس
آره خاله کلی خوش گذشت

خاله سمیرا
11 بهمن 90 12:38
سلام جوجونارنجی جونم

چقدر ناناز شدی عسلم ...خیلی دلم می خواست پیشت بودم و محکم بغلت می کردم خاله جون...
کاش زودتر عید بشه تا بتونم روی ماهتو ببوسم ...خیلی خیلی دوست دارم .منتظرتم گلم ...
بهبه بلاخره خاله جونم اومده.جاتون با کیانای گلم خیلی خالی بود .ایشالا اگه قسمت باشه حتما میایم.بوسسسسسسس

مامان زهرا نازنازی
11 بهمن 90 18:28

بوس

هديه
13 بهمن 90 1:01
سلام عزيزم.. ماشالا....

چقدر شيرينه...


راه افتادنش هم مبارك باشه...




بوس برای خاله با معرفتممممممممممممم
مامی امیرحسین
14 بهمن 90 15:23
جون دلم نیکای خوشگلم.راه افتادی بالخره خاله جون؟میخوای پدر مامانو دربیاری؟



نه فاطمه جان دخترم خداروشکر آرومه اذیتی نداره
فرناز/مامان ريحانه
15 بهمن 90 1:25
خاله سمانه نازنين،دخمل نازت بزرگ شده ماشاا...
من و ريحانه الان تو قطاريم و دقيقا مثل شما سر زده داريم مىريم شهرمون،
چندتا عكس از ريحانه گذاشتم خواستى سر بزن.

دوباره سر زدههههههههههههههههههه

مریم مامان آراد
15 بهمن 90 15:18
منم برف بازی میخوامممممممممممممم
آراد من هنوز کوشولو ئه نمیتونم باهاش برم برف بازی


سلام خاله خوش اومدی .چشم رو هم بذارین پسمل نازت بزرگ میشه گلم
مائده
27 بهمن 90 12:01
وااااي ماشالا بخولم اين دخملتو