نیکا 68(پارک)
روز چهار شنبه بابایی نیکا ازصبح که رفته بود سمینار تا ساعت 5 که برگشت یهو دچار استخون درد شده بود و نه میتونسته اونجا وایسته نه میتونسته بیاد خونه. طفلکی اینهمه تحمل کرده بود و تا اومد خونه از شدت تب و لرز افتاد و من و نیکا هم حیرون شدیم
خلاصه کاشف به عمل اومد که بابا جون آنفلانزا شدن و منم سریعا دست به کار شدم و اول از همه واسه اینکه شما نگیری سریع بردمت خونه مامانی و بعد برگشتم که به بابا رسیدگی کنم .روز بعدش هم بابا هنوز ضعف داشت و نمیتونست نیکارو بغل کنه الهی بمیرم اولین باری بود که بابا دست رد به سینت زد و بغلت نمیکرد یهو چنان بغضی کردی بعدشم با صدای بلند گریه کردی عزیزممممممممممممممممممممممم
بابا خیلی ناراحت شد که دل کوچولوتو شکسته بود واسه همین جمعه که هوای تهران خیلی بهاری بود تصمیم گرفتم ببرمت پارک و چون چند وقتی هم بود که پیاده روی نکرده بودم کالسکه شمارو هم برداشتم و مادر و دخمل رفتیم پارک
عسل مامان کلی با بچه ها بازی کردی و دنبال ذنبال میکردی و اما یهو نمیدونم چی شد که از بین تاب و سرسره گیر 3 پیچ دادی به الاکلنگ و هیچ رقمه راضی به ترک کردنش نبودی عزیزکم
2 ساعتی تو پارک با نینی ها بازی کردی و بعدش با هم برگشتیم خونه و روز خیلی خوبی با هم گذورندیم قربونت برم که مثل همیشه خانم بودی و مامان رو اذیت نکردی و فقط اخرش گیر دادی که منو بغل کن و و اینکه کالسکه رو خودم راه ببرم اینم یه نمونش دیگه
دیروز بعداز طهر هم که بیرون بودم تو مغازه اسباب بازی فروشی چشمم به یه کالسکه عرسک افتاد و یاد نینی شما کردمو کالسکه رو برات خریدم از همون لحطه اول تا دیدیش نینی جونت رو توش گذاشتی همش تو خونه میبردی میگردوندیش.قربونت برم عروسکم بوس زیاد برای تو که عشقمییییییییییییییییییییییییییییی
عکسهای دیروز نیکا عسلی
این هم کالسکه جدید نینی جون نیکا
نیکا از 4 ماه پیش یهو عاشق عروسکشد و جالب اینکه لباسش رو از تنش در اورد و همیشه دوست داره لخت باشه و هر جا میره حتی رختخواب و ددر و حمام نینی لختش رو هم میبره تنها ایرادش اینکه نینی جون بی ادب ما هم پسر هست و برای شما یه خرده بد اموزی داره خانمم