ثمره عشقمون نیکا ثمره عشقمون نیکا ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره
ثمره عشقمون نویان ثمره عشقمون نویان ، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه سن داره
پیمان عشقمونپیمان عشقمون، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

نیکا و نویان جوجه های نارنجی ما

نیکا 78 (اولین مطلب سال 1392 )

1392/1/18 17:48
نویسنده : مامان سمانه
1,126 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام سلام صد تا سلام

سال 1392 با تاخیر 17 روزه بر همه شما مبارک

اندر احوالات ما در این 17 روز سال جدید

روز 28 اسفند قرار بود بریم یه هفته ای ولایت بنده کارهامون رو هم انجام داده بودیم که در کمال ناباوری  مامانی نیکا زنگ زدن و گفتن که طی یه جلسه خانوادگی و کاملا اتفاقی قرار شده به همراه خاله سمیه و خاله مژ گان و دایی رضا 5 روزی برن شیراز و بزد و کلی به ما هم اصرار کردن اولش به خاطر راه زیاد و اینکه اونجا تعداد نینی ها زیاد بود قبول نکردم  امابعدش دیدم از خونه موندن که بهتره و این جوری شد که ما به زور ضربتی صبح سه شنبه ساعت 5 صبح راهی شیراز شدیم

اینم سفره هفت سین بنده که بدون سبزی موند و ماهی هاش هم مردن

و نشد باهاش خودمون عکس بندازیم

++

اینم عیدی بچه های فامیل

++

خدارو شکر اصلا اذیتم نکردی و فقط به خاطر اینکه دیگه تو صندلیت نمیشستی کلی حرصم دادی و دایم بغل من بیچاره بودی و فقط موقع خواب میرفتی تو رختخوابت میخوابیدی

ساعت 3 بود که رسیدیم پاسارگاد و چون مامانی اینا کلی از ما عقب تر بودن یه 2 ساعتی تو پاسارگاد بودیم و از دیدن بنای بسیار باشکوه کوروش کبیر غرق لذت شدیم

درسته که شما هنوز چیزی متوجه نمیشی اما من از شما کلی عکس گرفتم که بدونی تو چه تمدنی زندگی میکنی و گذشتگان ما شیر مردانی  چون کوروش و داریوش بودن عزیز دلم و همیشه به این ملت و  خاکش افتخار کن گل مامان

 وقتی وارد پاسارگاد شدیم هوا خیلی سرد بود و شما هم اجازه نمیدادی لباس تنت کنم و و قتی وارد محوطه شدیم شما تا چشمت خورد به یه شتر و اسبی که اونجا مسافر کشی میکردن دیگه ول کن نبودی و اونجا بود که اسم شتر رو هم یاد گرفتی و با هاشون عکس انداختی و در طول مسافرتمون همش میگفتی اسب شتر پشت یعنی پشتش بشینم و گریه میکردی قربونت برم عزیزم

++

دخملی با مامان

++

اینم از اقا شتر که نیکا ول کنش نبود

++

++

بعد از اینکه پاسارگاد رو دیدیم  رفتیم شیراز و ما چون زودتر از بقیه رسیدیم کلید خونه مورد نظر رو گرفتیم و قبل از اینکه بقیه بیان یه دوش هم گرفتیم و وقتی که خاله جونیا با نینی هاشون رسیدن فقط تا نیم ساعت شما سه تا از ذوق دیدن هم دست در دست دور اتاق میچرخیدین قربون همتون برم من .آرشیدا عمه هم کلی بزرگ شدهبود خیلی دخمل ساکتی بود همش لبای نازش خندون بود الهی عمه فدات بشه

کلا توی اون 4 روزی که تو شیراز بودیم شما خیلی بد خواب شده بودی و تو خونه نمیخوابیدی هر وقت که میخواستیم جاهای تاریخی رو بریم جنابالی میخوابیدی و کلی منو حرص میدادین

موقع سال تحویل خواب بودی اصلا نشد ازت حتی یه عکس هم بگیرم بابت این قضیه خیلی ناراحت شدم

عیدی امسالت رو هم که یه ربع سکه بود بابا جون زحمت کشیدن و به شما عیدی دادن و کلی عیدی دیگه گرفتی و قتیکه خاله ها و دایی بهت عیدی میدادن محکم میگرفتی و میگفتی پول پول

++

شب سال جدید هم تصمیم گرفتیم بریم رستوران که با وجود شما 3 تا بچه کلی از رفتنمون پشیمون شدیم و شما اونجا خیلی ما رو اذیت کردین و همش میگفتیم ماست نوشابه دوغ ..وای که خدا ما مادرها باید چه اعصاب فولادی داشته باشیم از دست شماها

نیکا در مقبره حافظ

++

نیکا عاشق مرغ عشقی شده بود که فال برمیداره

++

++

 روز اخر تخت جمشید هم رفتیم اما چون مسیرش طولانی بود شما پیش مامانی موندین و نشد این بنای عظیم تاریخی رو ببینی عزیزم

موقع رفتن به بازار وکیل و باغ ارم شما خواب بودی خانمی

روز 4  فروردین ساعت 4 بعداظهر به سمت یزد راه افتادیم و ساعت 12 شب رسیدیم یزد و تو یزد هم نشد از شما عکس بگیرم روز 5 هم  رفتیم به طرف ولایت مامان راه افتادیم و تا 8  فروردین اونجا بودیم و ماندانا خاله ندا رو هم دیدیم و تو ولایت بنده هم کلی به ما خوش گذشت روزها که هوا بینهایت عالی و بهاری بود 3 تایی میرفتیم روستاهای اطراف و نیکا واقعا از دیدن چشمه و حیوانات از نزدیک کلی ذوق میکرد و اسم همشون رو یاد میگرفت

 دخملی در پارک تفریحی تاریخی بش قارداش در شهرستان بجنورد خراسان شمالی

++

++

یه شب هم خاله جون مژگان زحمت کشیدن و همه رو به صرف شام رستوران دعوت کردن که به دلایل تجربه قبلی قرار شد بریم یه رستورانی که تخت داشته با شه تا شما کمتر ما رو حرص بدین که این دفعه هم ما بیچاره ها چیزی از غذامون نفهمیدیم

ماندانا و نیکا

++

نیکا در روستاهای اطراف شهر محو دیدن چشمه بود

++

نیکا مشغول دیدن گوسفندها

++

 شنبه 10 فروردین با اون یکی مامانی و بابایی هماهنگ کردیم که بیان سمت شمال تا چند روزی هم با اونها باشیم

 و وقتی رسیدیم شمال خاله جون بابا اینا گفتن که ما چند روزی میریم ییلاق  که با هم همراه شدیم و با خونواده خاله که 10 نفری بودن 4 روز رفتیم ییلاق و روز 13 بدر هم اونجا بودیم که بینهایت خوش گذشت

نیکا به ساحل خزر رسید

++

نیکا در پارک محوطه ویلا

++

اینقدر ان روز هوا سرد شد که وقتی رفتیم چایخونه سنتی نیکا یه لیوان چای داغ رو سر کشید

++

++

++

اینجا هم عباس آباد بهشهر که واقعا زیبا بود

++

نیکا با خرس های فرزانه جون

++

نیکا با قناری افسانه جون (وقتی برای اولین بار دیدیش کلی از ذوق جیغ زدی)

++

++

اینجا رفتیم ییلاق 2 دانگه که واقعا زیبا بود و صبح که بیدار شدیم مه غلیظی دورمون رو گرفته بود

+

نیکا با خرگوشی

++

دخملی در 13 بدر سال 1392

++

اینجا هم یه هاپو اومده بود دم در ییلاق و شما بهش نون میدادی

++

طبیعت بکر 2 دانگه

++

++

نیکا در کنار سد سلیمان تنگه

++

++

دختر خاله بابا 2 تا بچه داشت به اسم نگین و محمد رضا که شما اونجا کلی با اونا جور شده بودی نگین کوچولو خرگوش خوشگلشو با خودش آورده بود ییلاق و تو عاش خرگوش شدی و بهش میگفتی خارگوش .و روز14 بلاخره به سمت تهران راه افتادیم و مسافرت 15 روزه نوروزی ما به سلامتی تموم شد و خدا کنه که همه سال خوبی در کنار خونواده هاتون داشته باشن بوسسسسسسسسسسسسسس برای همه نینی ها و مامانهای گلشون

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

مادام
19 فروردین 92 16:46
عزیزم همینکه کد رو برداشتید خبرم کنید اون وب آزمایشی رو میخوامش
فرناز/ مامان ریحانه
19 فروردین 92 18:22
خدا رو شکر که روزای خوب و شادی داشتین،
ایشاا... سال جدید تا آخرش براتون نیک باشه.

آخخخخ که دلم لک زده برای مسافرت، بابا ریحانه امروز رفت تهران و ما تهنا موندیم


عزیز دلم ایشالا قسمت بشه همه با هم یه مشافرت برین گلم ریحانه خاله رو بچلون