نیکا89(این روزها )

یعنی اگه ساعت 1 شب بشینی کلی داستان و هیجان و عکس بزاری تو

مطلبت و وقتی دکمه send  رو میزنی eroor بده شما باشی چیکار میکنی

؟خدا وکیلی دیگه حسی براتون میمونه دوباره همه مطلب رو بنویسین؟

اما چیکار کنم که مادر هستم و دلم نمیاد خاطرات عسلکم رو ننویسم پس

میریم برای بار دوم مینویسیم

 دیشب برای بار دوم تمام سفرمون رو نوشتم و سیو کردم و وقتی اومدم نگاه

 کردم وای خدای من بازم سیو نشدددددددددددددددددددددددددددد

نمیدونم چرا نینی وبلاگ چند روزی که مارو خیلی اذیت میکنه

بنابراین فعلا از روزهای دخملی مینویسم تا سفرنامه مون رو سر فرصت دوباره تایپ کنم

دختر نازم این روزها از نطر رفتاری میتونم بهتون نمره ٢٠ بدم خدا رو شکر توی

تربیت و ادب عالی هستی و اینکه با وسایلات منظم هستی خوشحالم میکنه

وقتی میخوای صحبت کنی ببخشید لطفا و خواهش میکنم تو بیشتر جملاتت هست

مامان و بابا رو بدون جون نمیگی و حتی با عروسکهات هم با احترام کامل رفتار

 میکنی و به عروسک مورد علاقه شما که اسمش رو گذاشتی آتوسا خانم

 همش عزیزم و جونم میگی

قربونت برم که اینقدر فهمیده هستی خانمی

بعضی اوقات از حرفهای بزرگ تر از سنت منو بابا خیلی متعجب میشیم یا مثلا

شما حواست نیست داریم در مورد شما صحبت میکنیم سریع حرفهای مارو تکرار میکنی ومن و باباشاخ در میاریم

وقتی از کنار کسی میخوای رد بشی میگی ببخشید و یعد عبور میکنی خانمم

چند روز پیش میخواستیم سوار ماشین بشیم که من در سمت شما رو باز کرده بودم یه دفعه برگشتی به من گفتی لطفا میشه درو ببندی خواهشا

وقتی عروسکهات کار بدی میکنن ادا من و در میاری و اروم پشت

دستت میزنی  و هی میگی بی ادبی بی ادبی

همچنان عاشق خوردن صبحانه هایی هستی که توش تخم مرغ یه نقشی داره

 و یه وقتهایی حوس کره و خامه و مربا میکنی و امروز در کمال تعجب یه کاسه

شیر برنج صبحانه خوردی اما حلیمی که دیشب بابا جون خریده بود رو لب نزدی

٢ هفته ای هست که غیر از ظهر ها که تو تختت میخوابی شب ها هم تو تخت

خودت میخوابی و کم کم باید خودم هم تو اتاق نیام دیگه اما مگه دل یه مادر

 میتونه طاقت بیاره که دخملی یه موقع ملافه اش کنار نره و هزار تا دلواپسی

دیگه

چند روز پیش تصمیم گرفتم خودمم هم یه کلاس برم و از این یه نواختی بیام

بیرون و شما رو تو این کلاسهای خانه اسباب بازی شهرداری بزارم اما اولا

گفتن کوچک هستی و بعدش وقتی وضعیت اونجا رو دیدم خودم طاقت نیاوردم

بمونی آخه چند تا چسر شیطون اونجا بودن که همش لگد پرونی کیکردن و

منم که گل خوشگلم رو حاضر نیستم تو همچین جایی تنها بزارم از رفتن به

کلاس پشیمون شدم عسلکم

مثل قبل دختر ارومی هستی و دیگه به من موقع بازی گیر نمیدی و بیشتر با

عروسکهات بازی میکنی

اینم عروسک و اسباب بازی های مورد علاقه شما که اگه ١٠٠٠ تا اسباب بازی هم باشه بیشتر با اینها مشغولی عزیزم

ایشون آتوسا خانم هستن که هر روز نیکا یه لباس تنش میکنه و از ناحیه دست هم معلول میباشند

موقع ٢ سالگی خانمی گفتن باید دفترچه بیمشون عکس دار باشه که ما هم رفتیم اتلیه چشمک و نیکا خانم در تاریخ ١٦ تیر ١٣٩٢ اولین عکس پرسنلیشونو گرفتن

تو اتلیه خیلی گریه کردی و بابا بیپاره کلی ادا اطوار در اورد تا نتیجه هش شد این عکس

به نظرم تو عکس خیلی بزرگ افتادی

یه دونه از عکسهاتو گذاشتم تو کیف پولم خودت میری کیفم و باز میکنی و هی میگی مامان جون این نیکا جونه نیکا جونه و کلی ذوق میکنی

اموزش دستشویی رفتن هم رو ٢ هفته ای هست که در حد فقط موقع هایی که از خواب بیدار میشی انجام میدی و وقتی میریم دستشویی و جیش مبارکتون میاد کلی برای خودت دست میزنی وبعدش سریع میگی آب باز کنو و وقتی کارت تموم میشه دستمال برمیداری و خودت رو خشک مینی و میگی مامان دست بشوریم

اما هر پی میخوام بدون پوشک باشی گریه میکنی و هی میگی پوشک کن ایشالا از هفته دیگه بازت میزرم این ٢ هفته میخواستم فقز با نحوه دستشویی رفتن اشنا بشی عزیزم

خدا کنه این قضیه هم مثل از شیر گرفتنت ختم به خیر بشه ناناسی مامان