نیکا 73
اندر احوالات گل دخمل در روزهای پایانی سال 1391 سال نهنگ
عزیز دلم به همین زودی یه سال دیگه از با هم بودنمون گذشت و چقدر شیرین بود لحظه لحظه های با تو بودن .رشد کردن دخمل کوچولوم جلوی چشمام تو سالی که گذشت یادمه پارسال این موقع ها بود که تازه دستای خوشگلتو به مبل میگرفتی و بلند میشدی و ماچقدر ذوق زده میشدیم
بهار هم با همه خوبی هاش داره کم کم مهمونمون میشه و خداروشکر بیصبرانه منتطرم که لباسهای راحت بپوشی و بریم پارک عزیزم اما من همیشه عاشق پاییز و زمستون بودم
گل دخملی کارهاییکه تو این یه سال یاد گرفتی: 4 دست و پا رفتن - نانای نانای کردن -دندان دراوردن -راه رفتن و بلاخره حرف زدن بود
قربونت برم از تک تک کارهای شیرینت فیلم دارم واقعا یه وقتهایی دلم برای کوچولی هات تنگ میشه و میشینم نگاهت میکنم و اصلا باورم نمیشه تو اینقدر کوچک بودی
دخترم نیکا دلم میخواد همون طور که الان و من و بابا جون عاشقانه از بودن و کمک کردن به تو لذت میبری فردا که برای خودت بزرگ و خانم شدی از بودن با ما عار نداشته باشی و بدونی که بزرگترین نعمت های دنیا که دیگه پیدا نمیشن خانواده هستن گلم اینو بدون و آویزه گوشهات بکن که حتی حتی بدترین پدر و مادرها بهترین دوستهای آدم هستن میدونم که تو هیچ وقت من و بابا جون رو شرمنده نمیکنی گل مامان
عزیز دلم کلماتی که تو این چند روز میگی : داود رو خیلی خوشگل یاد گرفتی و وقتی بابا میاد خیلی قشنگ بهش میگی سلاممممممممممممممممم داودددددددددددددددد
وای که چه لحظه قشنگی و قتی اسم بابا رو صدا میکنی داود میگه از خوشحالی پر میکشم وقتی نیکا صدام میکنه
سلام _بغل _ مامانی _ هلنا _ ماندانا که به زبون شما هر دفعه یه جور تلفظ میشه دادانا مامانا
شیشه -داود رفت -داوود نیست -ادا (اداره منطورت مبیاشد)
دیروز بعداظهر که از خرید برمیگشتیم من یادم اومد برات شیر نخریدم که سریع رفتم مغازه که صدای گریه ات همه کوچه رو برداشته بود بعد از چند ثانیه دیدم صدا نمیاد برگشتم دیدم خداییییییییییییییییییییییی من دخملی دست تو دست داود تو کوچه دارن میانننننننننننننننننننننننننننننن
وای نمیدونی چه صحنه خوشگلی بود وقتی شما دوتا عشق هامو میدیدم که دست تو دست هم میاین الهییییییییییییی فدات بشم گل من
امروز هم بعد از اینکه کلی آتیش سوزوندی برای اولین بار تو رختخواب که برای سیسمونی که بزرگ هست خوابیدی بوسسسسسسسسسسسسسسسس
از امشب هم پروژه اینکه روی تخت خودت بخوابی اجرا میشود بوسسسسسسسسسسسس
عزیز دلم مامان خوب بخواب
خیلی دختر باهوشی هستی و با اینکه یه بار فیلم تولد 2 قلو هارو دیدی هی میای به لپ تاپ مامان اشاره میکنی که بشن بشن یعنی منو بزار رو صندلی بعد هی میگی تولد تولد 1 2 3 آتیش یعنی اینکه فیلم تولد رو بزار که توش میگن 1 2 3 و کیک رو میبرن عزیز دلم قربون اون هوشت برم من
دیزوز توی tv یهو سرسره و پارک رو نشون داد یه دفعه دیدم دویدی سمت کمدت و کلاه سرت کردی با گریه هی میگفتی سرسر سرسر یعنی بریم پارک سرسره سوار بشیم منو میگی چشمام 4 تا شد
خدارو شکر از 4 شنبه که از شیر گرفتمت به غذا اومدی و دیگه شیشه هم نمیخوری و روزی 3 بار یه لیوان شیر رو با نی میخوری عزیزم