نیکا 10
سلام خاله جونیهای گل وگلاب اندر احوالات من ونینی جونم .براتون بگم که شنبه وقت دکتر نینی جون داشتم .با کلی استرس رفتم و خداروشکر همه چی خوب بود سر نینی هم فعلا پایین بود و خانم دکتر واسم سونو نوشت وقتی تو اتاق خانم دکتر بودم یه نینی 7 روزه هم با مامانش تو اتاق بود همون لحظه شوشو زنگید و نینی داشت گریه میکرد .بابا جونی میگفت وای نینی مون دنیا اومد؟اخی چه قد دوس داشتم بگم ارههههههههه بعد اینکه خانم دکتر سونوی تو گل دختری رو نوشت با عجله رفتم وای چه لحظهای بود که میخواستم ببینمت مامان جونی وقتی دیدمت دوباره گریه کردم وای نینی جونم کاملا دیده میشد اینقد از اقای دکتر سئوال میکردم که کلافش کردم.نینی جونم وزنش 1950 بود خداروشکر اما ...
نویسنده :
مامان سمانه
17:20